اگرچه قتل به خودی خود جرم و گناهی بزرگ است، اما ارتکاب آن از سوی نزدیکترین افراد به مراتب تکاندهندهتر و غیرقابل باورتر است. در این مقالع در پی قتل یک کارگردان سینما به دست پدر و مادرش، از نظر روانشناسی به بررسی چرایی و علل روانشناختی این قبیل حوادث پرداخته می شود. این گونه رفتارها می تواند نشان از جنون داشته باشد که یک لحظه حجم خشم و هیجان زیاد فرد از نقطه جوشش بالاتر می رود و او کنترل خود را از دست می دهد. علل جنون را می توان این دانست که وقتی آدم ها در طول زندگی خود خشم های سرکوب شده خرد زیادی دارند، یا ایثار و از خودگذشتگی های زیادی داشتند دچار این موارد می شوند. در موارد دیگری حتی حقوق خود را ضایع کردند و خواسته های خود را بیان نکردند و به دنبال تمایلات خود نرفتند.
زمانی که افراد این اقدامات را انجام می دهند دیگران نزدیکان و جامعه را به خود بدهکار می دانند. زمانی که حجم این خشم به نقطه اوج خود می رسد می تواند زمینه ساز رفتار جنون آمیز شود. با توجه به مواردی از فرزندکشی ها که رخ می دهد میتوان گفت که این نشانی از به هم ریختگی خلقی است که زمینه ساز آن افسردگی، اضطراب و اختلالات روانشناختی است که به آن رسیدگی نشده است. در چنین مواردی باید از انجام رفتارهای آنی و لحظهای پرهیز کرد و به دنبال راهکارهای جانشین برای حل موضوع رفت. در غیر اینصورت وقوع مشابه آنچه که در رفتار والدین یک کارگردان سینما با فرزندشان دیدیم، دور از ذهن نخواهد بود.
با توجه به اعتراف این زوج به سه فقره قتل، میتوان گفت که با مساله قتلهای سریالی در یک خانواده مواجهیم، و اصولا قتلهای سریالی قتلهای متعددی هستند که از سوی یک فرد یا افراد یک گروه و در دفعات متعدد انجام میشود. اختلالات روانی متعددی برای چنین اقداماتی وجود دارد. یک دسته از این بیماریها جنون یا سایکوز است.
جنون یا سایکوز باعث میشود که فرد قدرت تشخیص خوب از بد را نداشته باشد. از این رو چنین فردی ممکن است دست به اقداماتی نظیر قتل هم بزند، اما پژوهشها نشان میدهد که معمولا چنین قتلهایی که از روی جنون انجام شده از قبل پیشبینی نشده و ناشیانه انجام شده است. در حالی که در این پرونده ما با قتلهای از قبل برنامه ریزی شده مواجهیم و والدین خانواده خرمدین به شکل برنامهریزی شده آن را انجام دادند. به همین دلیل معتقدم احتمال اینکه این نوع قتل از روی جنون یا سایکوز باشد، بسیار کم است.
جنون انواع مختلفی دارد، یک نوع آن اسکیزوفرنی است، افرادی که زندگی آشفتهای دارند و از همان دوران جوانی مبتلا به این اختلال شدهاند. این افراد زمینگیر و منزوی میشوند و همانطور که گفتم اگر دست به قتل هم بزنند معمولا به شکل برنامهریزی نشده انجام میشود. دسته دوم افراد سایکوز و دارای جنون افراد دارای اختلالات هذیانی هستند، این نوع اختلال هم میتواند باعث قتل شود. این طور که فرد یک باور و ایدئولوژی قوی دارند به طوری که تمام تلاش و محور زندگیشان آن باور و تفکر شده و حاضر هستند، تمام زندگی خود را قربانی کنند که آن ایدئولوژی که حتی ممکن است غلط هم باشد، حفظ شود.
جنون پدر و مادر در پرونده بابک خرمدین و بررسی روانشناختی آن
جنون یا سایکوز باعث میشود که فرد احساسات، افکار، رفتار و عقاید عجیب و غریبی داشته باشد، دچار توهم یا هذیان شده و طوری رفتار کند که نتواند امور جاری زندگیاش را انجام دهد و ارتباطش با دیگران مختل شود. به نظر میرسد در این پرونده پدر مبتلا به اختلال هذیانی از نوع خود بزرگ منشی است و خودش را فرد بزرگی میداند. فردی که انگار آمده فساد را تغییر دهد و حتی خود را ادامه سلسله خرمدین میداند و نام پسرش را هم بابک گذاشته که نمادی از بابک خرمدین باشد. این موارد نشان دهنده تفکر ایدئولوژیک این فرد است. در نتیجه به نظر می رسد این فرد مبتلا به این نوع از اختلال باشد.
این فرد نوعی تیپ سلطهگری دارد و حتی توانسته به سبب همین ویژگی همسر و اعضای خانوادهاش را هم با خود همراه کند. در این شرایط به نظر می رسد که مادر هم تیپ شخصیتی سلطهپذیر دارد. این پدر افکار خودش را به مادر قبولانده است و این موضوع در صحبتهای این زن هم قابل توجه است و به نظر میرسد که این فرد زن سادهای باشد که تحت سلطه همسرش قرار گرفته است. مادر یک شخصیت سلطهپذیر دارد و از ترس شوهرش پناه به همانند سازی با شوهر یا همانندسازی با فرد پرخاشگر برده است.
در این حالت فرد خودش را همانند فرد پرخاشگر میکند تا از آسیب به خودش جلوگیری کند. ما نمونه این همدستی مادر با پدر را میتوانیم در ادعای یکی از دوستان دختر این خانواده ببینیم که از آزار پدرش خبر داد و گفته بود که مادرش از اون خواسته حرفی بر زبان نیاورد. این نشان میدهد که مادر هم جرات انجام کاری را نداشته است.
در این موضوع پای اختلالات دیرپای روانی مثل جنون وسط است. نمیشود گفت که ان جنایت درپی کرونا یا مشکلات اقتصادی رخ داده است، بلکه تاریخچه زندگی این خانواده نشان می دهد مشکلات از سال ها قبل وجود داشته و نباید فکر کنیم که این اتفاق برای ما هم رخ خواهد داد. در یک خانواده اختلاف نظرات وجود دارد و طببعی است که هرکدام از اعضای خانواده نتوانند از نگاه طرف دیگر به جهان نگاه کنند.
ممکن است این اختلاف نظرات در خانوادهها وجود داشته باشد و نگاه نسل جدید از نگاه نسل قدیم متفاوت است. پس چقدر خوب است که نگاهمان را به این سمت ببریم. هرچقدر بخواهیم برچسب بزنیم رابطه درون خانواده خراب شده و از هم دور خواهند شد، نباید عشق و علاقه درون خانواده را با تاکید بر اختلافات به تنفر بدل کنیم. باید به ارزش های طرفین ارزش قائل شویم و بر سر آن بحث و جدل نداشته باشیم، و اگر دیدیم که این اختلافات آنقدر زیاد است که قابل حل نیست، باید به مشاوران و تیم روان درمانی مراجعه کنیم.
نباید از مراجعه به مشاور و روانشناس خجالت بکشیم و اگر مساله ای هست باید راحت برویم و از این افراد کمک بگیریم. نباید در مواجهه با مشکلات ، خودمان را دانا و عقل کل بدانیم و این موضوع باعث میشود تا تصورکنیم که فقط خودمان میتوانیم مساله حل کنیم.
بدون دیدگاه